loading...

آئین مستان

متن روضه وفات ام البنین, روضه وفات ام البنین, وفات ام البنین, ام البنین,متن مداحی وفات ام البنین, مداحی وفات ام البنین, مداحی ام البنین, روضه ام البنین

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3939 زمان : نظرات (0)

این آخر عمری دلم باور ندارد

هفت آسمان من یکی اَختر ندارد

 اصلاً وجود این مادر به خاطر این چهارتا پسرِ،وقتی چهارتا پسرش رو از دست داد دیگه بهانه ای برای زندگی نداشت،یه یک ساله و نیمی بهانه داشت، اونم زینب بود،می رفت برای زینب آب وضو می آورد، کمک زینب بود، وقتی زینب هم رفت،گفت:خدا من دیگه برا چی زنده بمونم؟

دیروز من را باغ هجده لاله‌ای بود

امروز باغم هیچ برگ و بر ندارد

 دلم خوش بود پسر بزرگ می کنم عصای پیریم باشه،"دیدی مادرا اینجور حرف می زنن؟ مادری که داغ جوون ببینه دیدی چه جوری زبون می گیره؟" دلم خوش بود ثمره ی زندگیم جلوم راه بره،قد و بالاش رو ببینم...

 ای کاش دستی که بهارم را خزان کرد

یک لحظه سر از خاک ذلّت برندارد

من که نمردم چشم‌هایم تا قیامت

گریان آن لب تشنه که مادر ندارد

  دیگه کسی نگه حسین مادر نداره....

گهوارۀ غارت زده، آغوشِ خالی

یعنی ربابی که علی اصغر ندارد

 آخر که گفته خنده می‌باشد جوابِ

اندوه شاهی که دگر لشگر ندارد

 ای نامسلمانان سرِ بر نیزه رفته

بردن کنار محمل خواهر ندارد

 آی حسین.....

 گفتند از صد سرو در خاک آرمیده

از سرو من کس قبر کوچکتر ندارد

گفتند عمودی ابروانش را دریده

این روضه را اصلاً دلم باور ندارد

 مادرای شهید به من اجازه بدند روضه بخونم،آخه امشب شب مادر چهارتا شهیده،یه مادر شهید ببینی احترام می کنی،میگن مادر دو تا شهیدِ بیشتر احترام میکنی،مادر چهار تا شهید "الله اکبر"...مادرای شهیدِ ما به اُم البنین اقتدا کردن شدن مادر شهید...مواضعی که مادرای شهدا به اُم البنین اقتدا کردن،درود خدا بر شما...

موضع اول:موضعی ایست که مادر میخواد ثمره ی وجودش رو فدا کنه،مادرا می فهمن،بچه ای که با شیره ی جونت،با همه ی وجودت بزرگ کنی،آدم یه خار تو دست بچه اش بره خودش رو میزنه،اما روز اول به همه ی عالم نشون داد این بچه واسه چی به دنیا اومده،دیدن هی قنداقه رو دور سر حسین می چرخونه،هی میگه همه زندگیم فدای حسین،همه بچه هام فدای حسین...

موضع دوم:اشتیاقِ به شهادت،تشویقِ به شهادت،آی مادرای شهید! یادتونِ بچه هاتون می اومدن خداحافظی چی می گفتید؟ با اشتیاقی ثمره ی وجودت رو می فرستادی؟ اُم البنینِ،وقتی داشت کاروان از مدینه می رفت،دست عباسش رو گرفت،دست بچه هاش رو گرفت،گفت:دارید از مدینه میرید،با حسین دارید میرید،یه قول مردونه به من بدید،مبادا بی حسین برگردید،مبادا شما زنده باشید یه مو از سر این آقا کم بشه،مبادا شما زنده باشید ازگل نازک تر به این آقا بگن،باید خودتون رو براش فدا کنید...

 اما موضع سوم روضه ی من تمومِ:چه صبری،چه طاقتی داشت این مادر،یه بار سراغ بچه هاش رو نگرفت،کجایید مادرای شهید؟ همچین که خبر شهادت بچه ات رو آوردن، اومدی جنازش رو دیدی،اما خم به ابرو نیاوردی،اولین جمله ای که گفتی،گفتی:فدای لبِ تشنه ات حسین، اولین جمله ای که گفتی،گفتی: "صل الله علیک یا مظلوم" همه چیزِ من فدای راه حسین،اما من میخوام یه جمله بگم،میخوام بگم: مادرای شهید! شما جنازه ی بچه هاتون رو دیدید،اما اُم البنین جنازه ی بچه اش رو ندیده،هنوز مادرایی هستن هنوز یه تیکه استخون از بچه شون ندیدن،هنوز منتظرن،هنوز مادرایی هستند خبر از جگر گوششون نیاوردن... اما برا اُم البنین خبر آوردن، اُم البنین! خوب شد کربلا نبودی،ندیدی به سر بچه ات چی آوردن،میخوام بگم اُم البنین! تو که مدینه بودی،تعجبی نداره بدن عباس رو ندیدی،این همه راه از مدینه تا کربلاست،اُم البنین! زینب هم بدن عباس رو ندید،زینبی که از قتلگاه تا علقمه راهی نبوده،چرا؟ آخه کسی نمیتونه این بدن رو ببینه،آخه این بدن،بدن معمولی نبوده،بابا زینب بدنِ "اِرباً اِربا" دیده،زینب بدن تیکه تیکه شده دیده،زینب بدن بچه هاش رو دیده،چی داری میگی؟ زینب بدنِ توی گودال رو دیده،اما بدن عباس فرق داره،میخوام بگم:یا اُم البنین! فقط تو کربلا یه نفر بدن عباست رو دید،یه نفر بدن بچه ات رو دید، تا نگاش به بدن افتاد،دیدن یه دست به کمرش گرفت،حسین.....

 یه نفر میتونه ببینه اونم کوهِ صبرِ،اونم حسینِ،کسی که داغ زیاد دیده،اما همین که نگاش افتاد به بدن اباالفضل، دستش رو گذاشت رو سرش،یه دست گذاشت به کمرش، همه بگید:حسین.... فرج امام زمان:حسین.... شفای مریضا:حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3721 زمان : نظرات (0)

امشب روضه مو اینجوری شروع می کنم،روز مادرانو و همسران شهداست،مجلس به پاست به یاد بی بی اُم البنین مادرشهید،همسر شهید...امشب با یاد شهدا بریم درِ خونه ی اُم البنین...

 شهید علی اکبر رضایی منش،سال شصت و دو مفقود شده در کردستان،تا الان مادرش دَرِ خونه رو نمی بنده،میگه:عزیزم از سفر میاد،پسرم بر میگرده..میگن:وقتی بارون میاد،از خونه میاد بیرون..بهش میگن: مادر!بیا سردِ...میگه:نه الان پیکر بچه ام زیر بارونِ...وقتی برف میاد،ازخونه میاد بیرون..مادر! مریض میشی،حالت بد میشه...میگه:شماها نمی فهمید،من مادرم،بدن بچه ام الان زیر برف و بورانه....

 یه مادری هم مدینه منتظربود مسافرش برگرده،ولی نه مسافر خودش،از بچگی براش مادری کرده،حسینم! من خدمت گذار شمام....

گفت:اون مادر شهید،احمدش رفت،والفجر مقدماتی شهید شد،همسایه ها فامیل اومدن گریه می کردن،چیزی نمی گفت،عملیات بعد ابوالقاسمش رفت شهید شد،دو تا پسر داد،به شوهر گفت:چرا نشسته ای؟پاشو اسلحه ی بچه هام رو بردار،همه دارن آماده میشن، رفت،والفجر هشت شد،همه اومدن،زن ها اومدن،فامیل اومدن توی خونه،خیلی بی تابی می کردن،جوانات رو از دست دادی،شوهرت رو از دست دادی..میگن:یه وقت بلند شد به سینه میزد،می گفت:

 تموم زندگیم مال حسینِ

دلم همواره دنبال حسینِ

 خودش رفت،توی اون حج خونین سال شصت و شش،گفته بود: حالا نوبت منِ،رفت،صف اول برائت از مشرکین شهید شد، "شهیده کبری تلخابی"...

 عرض روضه من باشه،منم یه مادری رو میشناسم،همش صدا می زد:تموم زندگیم مال حسینِ.....

 امشب مدینه ات رو بگیر،از بی بی اُم البنین مدینه بگیر،بری بین الحرمین،سر به دیوار بذاری براش روضه ی اباالفضل بخونی...

این گدا سوی مدینه سفری میخواهد...

تا بیاید حرمت راهبری می‌خواهد

 سلام من به بقیع و به چهار قبر خرابش

سلام من به بقیع و چهارقبر رفیعش

 مرحوم مامقانی نوشته در کتاب تنقیح المقال...: وقتی بشیر آمد وارد مدینه شد،مردم رو جمع کرد،بی بی ام البنین آمد،بی بی جان! بچه هات رو کشتن....از حسینم چه خبر؟ دستای علمدار کربلا رو جدا کردن..از حسینم چه خبر؟ بی بی جان! نبودی عمود آهن به سر پسرت زدن... از حسینم چه خبر؟ بی بی جان با لب تشنه سر از بدنش جدا کردن... یه وقت صدا زد ای بشیر! " قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی " بندهای دلم رو پاره کردی..." أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین " همه ی زندگیم فدای حسین...همه ی بچه هام فدای حسین...

  تموم زندگیم مال حسینِ

دلم همواره دنبال حسینِ

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 669 زمان : نظرات (0)

ای مادرچهار آفتاب ادرکنی

یا ام البنین

ای مادر چهار آفتاب ادرکنی

ما رو دریاب بی بی

زهرای سرای بوتراب ادرکنی

ما دست به دامان توییم ای بانو

درد دارا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،دلتنگا،گوشه کنار صدای نالشون بلند  شد،گداها،گوشه کنار صدای نالشون بلند  شد،بی پناها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،پناهنده ها گوشه کنار اومدن دامن بی بی رو گرفتن، حق داری خوب جایی اومدی، هر سال میومد در خونه ی قمر بنی هاشم،خرج سالشو از عباس می گرفت،میرفت.... اون سالم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ی عباس و کوبید،کنیزک اومد درو باز کرد،چی میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گدای هر ساله اومده... میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتی نکردم شما ناراحت شدید؟! من گدای عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزک با همون حالت اشک و ناله و بغض گفت ای مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چی شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزک جواب داد نه آقای تو خیلی آقاتر از این حرفاس، اما آقای تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشک پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن .... مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایی که شما میزنی من آقامو هر سال می دیدم ، اون پهلوونی که من دیدم،مگه کسی حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه ای مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن ..... دست خالی نریا،هر کی کربلا میخواد دامن عباس و بگیره ....

یاابوالفضل،ابوالفضل،ابوالفضل الدخیل...

اون گداها و سائلی که میومد در خونت،گدای خوبی نبود،خرج سالشو میخواست از شما، آقاجان ما خرج نسل مونو از تو میخوایم ،آقا نکنه تو نسل ما یکی باشه،حسینی نباشه... یا ابوفاضل...... تو نسل ما همه دیوانه های حسین باشن،اسم عباس میاد بیچاره بشن، یا ابوالفضل.....سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ی قمر بنی هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چی کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چی بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چی بگم؟چی جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزک کی بود در میزد؟عرض کرد بی بی جان (می خواست بی بی رو ناراحت نکنه) کسی نبود ،رفت،فرمود وقتی سوال میکنم جواب منو بده خانم یه سائلی بود برا گدایی اومده بود فرمود سائل که آنقدر معطلی نداره؟چی میگفت؟تو چی گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بی بی جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنی هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسی نیست .... اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه  دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشی دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، برادرا دست بندازیم گوشه ی چادر ام البنین رو بگیریم،مادره،مادری می کنه ،امروز گدایی کن بگو بی بی جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنی چی؟برا اینکه شما بودی وقتی خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتی از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟

ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ...

زهرای سرای بوتراب ادرکنی ...

ما دست به دامان توییم ای بانو

یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی ...

روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر می کشید زیر لب زمزمه ای داشت،خیلی معطلتون نکنم، دلاتون آماده س، ان شاالله بریم بقیع کنار قبر ام البنین اونجا برات بگم با ریشه کن شدن وهابیت .... زمزمه میکرد، چی کار کردی پسرم؟!!

باور نمی کنم که زمین خورده ای پسر

تشنه کنار مشک تهی مرده ای پسر...

پسرم ، پسرم....عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر نگرده ...... حسین ....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 884 زمان : نظرات (0)

این نَخل کُهنسال ثمر داشته روزی
منظومۀ او چند قَمر داشته روزی

این مادرِ بی کس که سَر قبر نشسته
در دامن خود چند پِسر داشته روزی

دنبال سر فاطمه تا سَر حَدِ جانش
در بیتِ ولا سینه سپر داشته روزی

هم فضه هم أسما اگر او بود نبودند
این فاطمه از بس که هنر داشته روزی

یک فاطمه این است و یک فاطمه آن است
آن هم ز همین کوچه گذر داشته روزی

در بین همین کوچۀ غم موقعِ برگشت
زهرای جوان دردِ کمر داشته روزی

با فاطمیه خداحافظی کنیم اونم با روضۀ عباس ...

جز خدمتِ اولاد علی مادر عباس
هیهات اگر میل دگر داشته روزی

از شدتِ اشک عطر گل یاس گرفته
در خانۀ خود روضه ی عباس گرفته

عباس نگو ماهِ شَبم تار شد و رفت
در کرببلا حیدر کرار شد و رفت

این خوش قدُبالا شُدنش دردسرش شد
ما بین دو صد تیر گرفتار شد و رفت

گفتن عمودی به سرش خورد و زمین خورد
گفتن که تیرِ سپری خار شد و رفت

تیرُ به چشمش زدن .... الله اکبر ... خم شد تیر رو از چشمانِش خارج کنهتیر بیرون اومد اما ... کلاخود ش افتاد ... سر برهنه شد .... بمیرم برات نانجیبی اومد با عمود به سَرِش زد ... سر متلاشی شد .... از روی اسب به زمین افتاد .... اخ صدا زد

شرمنده ام از روی ربابُ و علی اصغر
با هلهلۀ حرمله بیدار شد و رفت

از خیمۀ زنها خبر آمد به مدینه
زینب دو سه جا راهی بازار شد و رفت ...

 
حسین .... وای


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1185 زمان : نظرات (0)

وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ...

سوزِ ناله هاش ، غوغا می کنه

دائم با خودش نجوا می کنه ...

وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ...

آخ می خواد دوباره قیامت کنه

بشینه ذکر مصیبت کنه

از اون چهارتا پسرش خدا

حالا یکی ش نیست ، وصیت کنه ...

برای عباسِش تو مدینه

حلالیت می خواد ، از سکینه)

وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ...

کارِ ام البنین روضه خوانیِ

پایِ چارتا قبر ، زانو میزنه

تا عمه بیاد جارو میزنه ....

روضه خوون اومد ....

وِیلی،وِیلی،وِیلی ... زینب زینب زینب ...

شنیده خیلی ، جسارت شده

نصیب خانوم اسارت شدِ ...

شنیده اما ، ندیدِ دیگه

چه معجرایی که غارت شده ....

همه ابوالفضلُ قحطیِ آب

خجالتش دادن از روی رباب ...

حالا ام البنین دارِ گریه می کنه ... نوبتِ روضه خواندن زینب شد ...

پرپر شد گُلاش ... تو باغِ حسین

میسوزه ولی ، از داغِ حسین ...

حالا زینب دارِ می گه

وِیلی،وِیلی،وِیلی ... حسین حسین حسین ...

گفت خانم

میپرسه رازِ ، پیرَنِش چیه ؟؟

حصیری که شد کفنِش چیه ؟؟ ...

بگید بدونم ، سُمِ مرکبا

گذَشتن از رو ، بدنِش ......

حسین...........

گفتن ام البنین چهارتا بچه هات کربلا کشته شدن ، هر موقع میشینی رو خاک کنارِ این چهار صورتِ قبر ، هی میگی : آی غریب حسین ....فرمود دو تا دلیل داره ، اول اینکه حسینم مادر ندارِ براش گریه کنه .... یه دلیلِ دیگه شم اینه مادرِ حسین آخرین لحظه های بچۀ من براش مادری کرد ....نذاشت عباسم ، لحظۀ آخر احساس بی مادری کنه ..... آه ..... گفتمُ رفتم ... از همه التماسِ دعا ..... امشب مثه اون سائلِ که اومد درِ خونه ام البنین ناله بزن .... وقتی در زد بی بی فرمود کیه دارِ در میزنه ؟؟صدایِ این سائلُ شناخت ، سریع اومد داخل حجره ، زن ها رو جمع کرد .... فرمود این سائل رو میشناسم ... هرموقع میومد خَرجِ یه سالشُ عباسم بهش میداد ... نکنه امشب دست خالی برِ .... زن ها هرچی زیورآلات دارید جمع کنید ، میخوام همشو یه جا بهش برسونم ... همه رو آوردن . تو یه ساروق بسته ای آوردن ، تحویل خانوم دادن ، بی بی دستشو بیرون آورد فرمود سائل بگیر ، برو ....دیدن ایستادِ تکون نمی خوره ، فرمود چرا نمیری؟؟ از هر سالِتم خرجت بیشترِ ... نزاشتم دستِ خالی بری ...گفت خانوم . سائلم ، مستحقم ... اما من مستحقِ اون دستایِ زیبام ... سائلِ اون چشمایِ قشنگم ....بگو صاحب خونه خودش بیاد .... تا اون آقا نیاد من هیچ جا نمیرم ....دلم برا چشماش تنگ شده ..... دلم برا اون قدُ قامتش تنگ شده .... یه وقت دیدن صدا ام البنین بلند شد ....فرمود سائل برو .... دست از دلم بردار ... اون قامتی که میگی ، تو کربلا ، قطعه قطعه کردن ....اون چشمایی که میگی ، چشمشُ از حدقه .... دستاشو از تنش بریدن .....

آی حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1730 زمان : نظرات (0)

او غرور عرب را دلیل است

این چنین زن که می گویم از او

در عرب، در عجم بی بدیل است

این چنین زن زمینی نباشد

چادرش از پر جبرئیل است

پیش اُم البنین،پیر سالک

مانده در راه و اِبن السبیل است

بسته در زیر چادر حمائل

او که خود یک تنه یک قبیل است

او که چهار آسمان در زمین داشت

نام زیبای اُم البنین داشت

 اُم البنین برا زمانی است که چهارپسر داشت،مگر نه بعداً اصرار داشت،می گفت: دیگر مرا اُم البنین نخوانید

آفریده بهشت برین را

تا که روشن کند سرزمین را

من چه باید بگویم خدایا

شیر زن را زنی این چنین را

اَحسنُ الخالقین هم به مدحش

می نشاند به لب آفرین را

رودهای جهان هم نَبُردند

بی وضو نام اُم البنین را

چهار دفعه چه زیبا نشانده

در رکاب حسینی نگین را

نام اُم البنین شد خلاصه

در شجاعت،صلابت،حماسه

گشته از داغ کوچه فسرده

روضه هایی که اُم البنین شنید از فاطمه ی زهرا، از زینب شنید،از امام حسن شنید، تصور کن این خانم دو زانو مؤدب می نشست،می گفت : حسن جان! روضه ی فاطمه رو بخون. مادر می گفتند به اُم البنین. گفت: مادر جان! یه چیزی بهت بگم تا حالا نگفتم،یه چیزی بهت بگم، هیچ کی ندیده

گشته از داغ کوچه فسرده

بس که او روضه ها را شمرده

یکی یکی روضه هارو براش میخوندن

فاطمه تر از او ما ندیدیم

بارها از غم کوچه مرده

دل به مولا علی داده اما

جان خود را به زهرا سپرده

دست ها را به سینه گرفته

با خودش تا به معراج برده

جانم اُم البنین،آب و نان هم

 قبل فرزند زهرا نخورده

 وقتی می خواست وارد خونه ی امیرالمؤمنین بشه،گفت: همه عقب بایستید،همراهان این عروس عقب ایستادند،خانم اومد جلو در،گفت: بچه های فاطمه رو بگین بیان جلو در، یه عده حرف مفت زنا گفتن:غرور رو ببین، می گه:بچه ها بیان به استقبالم،اما دیدن زینبین اومدن جلو در،تا پای زینب رسید به آستانه ی در،اُم البنین افتاد رو زمین، گفت: زینب جان! من نیومدم برا شما مادری کنم، من مگه میتونم جای خالی مادر، یه لحظه اش رو،پر کنم؟من اومدم کنیز شما بچه ها باشم،کنیزی اومدم منو قبولم می کنید یا نه؟اما همون لحظات اول که دم در ایستاده بود،دیدن حسنین نیومدن،گفت:بچه هام حسن و حسین کجا هستن؟ گفتند: بیمارند،در بستر بیماری هستن،حسن که مریض میشد،حسین هم مریض میشد، حسین که بیمار میشد،حسن هم بیمار میشد، دو تا برادر با هم مریض شدن تو بستر افتادن،اُم البنین اومد شروع کرد دور بستر چرخیدن، حق دارید مریض بشید،مادر ندارید،دیگه یه کنیز اومده دورتون داره می چرخه،نمیذاره شما بیمار بشید

گفت:آری به زینب عزیزم

من در این خانه تنها کنیزم

تو نبودی و یک کربلا درد

 از عطش رنگ آلاله ها زرد

کودکان تشنه بودند اما

آسمان هم به رویش نیاورد

تصور کن دو جا حضرت زینب سلام الله علیها برای اُم البنین روضه خون شد،یکی در بدو ورود اُم البنین شروع کرد روضه ی در و دیوار و کوچه رو برای ام البنین خوندن، یکی هم وقتی از کربلا برگشتن، گفت:اُم البنین بشین من روضه ی حسین رو برات بخونم،گریه کنی،اُم البنین!..

دیدن خیمه ی مشک ها هم

 کودک تشنه را تشنه تر کرد

اُم البنین این بچه ها دامن عربی رو بالا زده بودن،شکم ها رو روی زمین نمناک قرار داده بودن، هی میگفتن:العطش،....

دیدن خیمه ی مشک ها هم

 کودک تشنه را تشنه تر کرد

این طرف یک نفر بود تنها

آن طرف لشکری ناجوانمرد

آه از آن زمانی که دشمن

پیش عباس اَمان نامه آورد

من بمیرم برایت اباالفضل

جان عالم فدایت اباالفضل

رنگ از روی ماهت پریده

مانده با دو دست بریده

تو نبودی به دامان بگیریش

جای تو مادری قد خمیده

درد خیلی کشید است اما

او بیشتر خجالت کشیده

تا کنار برادر ،برادر

خویشتن را به زانو کشیده

او نفس میزد اما نفسهاش

مثل جسمش بریده بریده

تمام غم اباالفضل توی این بیت اومده

دید از روی نیزه غم را لبالب

ریسمان را به دستان زینب

 یه بزرگی این رو میگفت: وقتی قافله به سمت شام حرکت کرد،این زن و بچه ها روی ناقه های عریان،سرها رو بین محمل ها تقسیم کردن،برای اینکه این دل بچه هارو بیشتر بسوزونن،کنار محمل نجمه سر قاسم،کنار محمل رباب....،اما اُم البنین که کربلا نیومده،سر عباس کنار محمل زینب،اُم لیلا که کربلا نیومده،سر علی اکبر هم کنار محمل زینب، سر حسین هم کنار محمل زینب، سر دو تا بچه هاشم کنار محمل زینب، این نازدانه،ده ساله ی حسین،سکینه خانم، کنار بی بی زینب ِ، سئوال کرد:عمه جان!یه سئوالی ازت دارم. چیه عزیز دلم؟ عمه جان چرا هر وقت سر عمومون میاد کنار محمل ما چشماش رو می بنده؟ گفت: عزیز دلم هنوز عموت خجالت زده است،روی نگاه کردن به شما بچه هارو نداره.....

 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 188
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 1,681
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 1,681
  • بازدید ماه : 104,224
  • بازدید سال : 1,146,365
  • بازدید کلی : 19,652,193